- باد آوردن
- مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
معنی باد آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- باد آوردن ((وَ دَ))
- ورم کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
تاثیر کردن باد در بدن شخص، در معرض هوا قرار گرفتن، تاب خوردن برارجوحه نشستن و بازی کردن
دوباره آوردن بر گرداندن
آنچه را که باد حمل کرده اکثر باد آورد، چیزی که آسان بدست آمده باشد باد آورده را باد می برد
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
گیاهی خاردار از تیره مرکبیان و از دسته لوله گلی ها و از جنس خار تاتاری (در حقیقت گونه ای از خار تاتاری است)، این گیاه یکساله است و در اکثر نقاط زمین خصوصا آسیا و اروپای مرکزی میروید و گلهایش در تداوی مورد استعمال دارند خار مقدس شوک مبارک مبارک دیکنی شوقت اوتی شوکه المبر که باذ آورد، کنگر خر، نام عام گونه های مختلف گیاهان خاردار تیره مرکبیان از نوع خارخسک و غیره، نوایی است از موسیقی
((وَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است خاردار و سفید رنگ با ساقه راست و برگ های بزرگ پوشیده از تار و گل های سفید، سرخ یا بنفش، نوایی است از موسیقی
ابا کردن امتناع ورزیدن
بد آوردن در قمار برآوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
انجام دادن (عبادت مراسم احترام و غیره)، شناختن: شما را بجا نمیاورم
بتنگ آوردن، کشتن قتل
کاری را انجام دادن و دریافتن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
تحمل کردن
شکوفه کردن، گل کردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
بهیچ شمردن
ایجاد حال و سرخوشی کردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
مثل زدن، استشهاد کردن
حیله کردن